قصه آدمها
 
درباره وبلاگ


سالم.امیر سام هستم(سامی) به این وبلاگ خوش آمدید،من خاطرات خود در مجازستان را در اینجا ثبت میکنم.


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 103
بازدید ماه : 878
بازدید کل : 19181
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1



خاطرات من در مجارستان
پنج شنبه 21 بهمن 1389برچسب:, :: 11:54 ::  نويسنده : امیر سام(سامی)

 

مرد ، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک ، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش
 
 کارتن را انداخت روی زمین ، دراز کشید ،کفشهایش را گذاشت زیر سرش ، کیسه را کشید روی تنش
 
،دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش ،خیابان ساکت بود ،فکرش را برد آندورها ، کبریت های خاطرش را
 
یکی یکی آتش زد.در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان، خنده ها را میدید و صورت ها راصورتها
 
مات بود و خنده ها پررنگ ،هوا سردبود ، دستهایش سرد تر ،مچاله تر شد ، باید زودتر خوابش میبرد
 
 صدای گامهایی آمد و .. رفت ،مرد با خودش فکر کرد ، خوب است که کسی از حال دلش خبرندارد ،

خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش ،
اگر کسی می فهمید او هم دلی داردخیلی بد میشد ، شاید مسخره اش می
 
کردند ،مرد غرور داشت هنوز ، و عشق هم داشت،معشوقه هم داشت ، فاطمه ، دختری که آن روزهای دور
 
به مرد می خندید ،بهروزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر ،گفته بود :
 
برمیگردم با هم عروسی می کنیم فاطی ، دست پر میامفاطمه باز هم خندیده بود ،آمد شهر ، سه ماه
 
کارگری کرد ،برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد، خواستگار شهری ، خواستگار پولدار ،

تصویر فاطمه آمد توی ذهنش ، فاطمه دیگر نمی
خندید ،آگهی روی دیوار ها  را که دید تصمیمش را گرفت ،

رفت بیمارستان ، کلیه اش
را داد و پولش را گرفت ،مثل فروختن یک دانه سیب بود ،

حساب کرد ، پولش بد
نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی ،

پیغام داد به فاطمه
بگویند دارد برمیگردد ، یک گردنبند بدلی هم خرید ، پولش به اصلش نمی رسید ،

پولها را گذاشت توی بقچه ، شب تا صبح خوابش نبرد ،صبح توی اتوبوس بود ،
کنارش یک مرد جوان
 
نشست ،داداش سیگار داری؟سیگاری نبود ، جوان اخم کرد،نیمه های راه خوابش برد ، خواب میدید فاطمه
 
می خندد ، خودش می خندد ، توی یکخانه یک اتاقه و گرم، چشم باز کرد ، کسی کنارش نبود ، بقچه
 
پولش هم نبود ، سرش گیج رفت ، پاشد :پولام .. پولاااام ،صدای مبهم دلسوزی می آمد ، بیچاره ،پولات
 
چقد بود ؟حواست کجاست عمو ؟پیاده شد ، اشکش نمی آمد، بغض خفه اش می کرد ، نشست کنار جاده ، از
 
ته دل فریاد کشید ،جای بخیه های روی کمرش سوخت ،برگشت شهر ، یکهفته از این کلانتری به آن
 
پاسگاه ،بیهوده و بی سرانجام ، کمرش شکست ،دل برید ،با خودش میگفت کاشکی دل هم فروشی بود،
 
پاشو داداش ، پاشو اینجا که جای خواب نیس ...چشمهاشو باز کرد،صبح شده بود ،تنش خشک شده بود
 
،خودشو کشید کنار پله ها و کارتن روجمع کرد ،در بانک باز شد ،حال پا شدن نداشت ،آدم ها می آمدند و
 
میرفتند ،داداش آتیش داری؟صدا آشنا بود ، برگشت ،خودش بود ، جوان توی اتوبوس وسط پیاده رو
 
ایستاده بود ،چشم ها قلاب شد به هم ،فرصت فکر کردن نداشت ،با همه نیرویی که داشت خودشو پرتاب
 
کرد به سمت جوان دزد ،آی دزد، آیییییی دزد ، پولامو بده ، نامرد خدانشناس ... آی مردم ...جوان شناختش
 
،ولم کن مرتیکه گدا ، کدوم پولا ، ولم کن آشغال ...پهلوی چپش داغ شد ،سوخت ، درست جای بخیه ها ،
 
 دوباره سوخت ، و دوباره ....افتاد روی زمین ،جوان دزد فرار کرد ،آییی یی یییییی مردم تازه جمع شده
 
بودند برای تماشا،دستش را دراز کرد به سمت جوان که دور و دور تر میشد ،بگیریتش .. پو . ل ..ا...م..
 
صدایش ضعیف بود ، صدای مبهم دلسوزی می آمد ،چاقو خورده ...برین کنار .. دست بهش نزنین ...

-
گداس؟چه خونی ازش میره
...دستش را گذاشت جای خالیه کلیه اش دستش داغ شدچاقوی خونی افتاده
 
بودروی زمین ،سرش گیج رفت ،چشمهایش را بست و ... بست .نه تصویر فاطمه رادید نه صدای آدم ها را
 
شنید ،همه جا تاریک بود ... تاریک .همه زندگی اش یک خبر شد توی روزنامه :یک کارتن خواب در اثر
 
 ضربات متعدد چاقو مرد .همین ،هیچ آدمی از حال دل آدم دیگری خبر ندارد،نه کسی فهمید مرد که بود ، نه
 
کسی فهمید فاطمه چه شدمثل خط خطی روی کاغذسیاه می ماند زندگی ،بالاتر از سیاهی که رنگی نیست ،

انگار تقدیرش همین بود
که بیاید و کلیه اش را بفروشد به یک آدم دیگر ،شاید فاطمه هم مرده باشد،

شاید آن دنیا یک خانه یک اتاقه گرم گیرشان بیاید و مثل آدم زندگی کنند
،کسی چه میداند ؟!کسی چه رغبتی
 
دارد که بداند ؟زندگی با ندانستن هاشیرین تر می شود ،قصه آدم ها ، مثل لالایی نیست

قصه آدم ها ، قصیده غصه
هاست .

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب