محمد فرخی یزدی
 
درباره وبلاگ


سالم.امیر سام هستم(سامی) به این وبلاگ خوش آمدید،من خاطرات خود در مجازستان را در اینجا ثبت میکنم.


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 112
بازدید ماه : 887
بازدید کل : 19190
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1



خاطرات من در مجارستان
شنبه 13 فروردين 1390برچسب:, :: 16:26 ::  نويسنده : امیر سام(سامی)

    

     شاعرانی که بر سر عقیده جان باخته باشند در قلمرو ادبیات فارسی انگشت

شمارند. محمد فرخی یزدی یکی از آنهاست که به سال ۱۳۰۶ ه.ق در یزد متولد گردید.

فرخی استعداد شعری و جوهر اعتراض را از همان ایام تحصیل در کار و کردار خود

آشکار کرد و به سبب شعری که سروده بود از مدرسه اخراج شد. دیوان سعدی و

مسعود سعد سلمان همدم جوانی او بود. به ویژه سعدی طبع شعر او را شکوفا

ساخت. در همان آغاز جوانی سر از حزب دموکرات یزد در آورد و به گناه شعری در

ستایش آزادی ساخته بود, ضیغم الدوله قشقایی حاکم یزد لبهای وی را دوخت و به

زندانش افکند. فرخی با دهان دوخته بر دیوار زندان نوشت:


به نگردد اگر عمر طی من و ضیغم الدوله و ملک ری


به زندان ار شد مر بخت یار برآرم از آن بختیاری دمار

     سه چهار سالی از امضای مشروطیت می گذشت که به تهران رفت و یک سال

بعد از انتشار روزنامه طوفان همت گماشت و طی مقالات آتشین و انتقادآمیز به جنگ

استبداد و بی قانونی رفت. در دوره هفتم مجلس مردم یزد او را به وکالت برگزیدند و

فرخی جزو جناح اقلیت مجلس با هیأت حاکمه به مبارزه پرداخت و روزنامه طوفان را

که تعطیل شده بود, بار دیگر منتشر ساخت که باز به حکم دولت توقیف شد و فرخی

تحت فشار قرار گرفت تا آنکه ناگزیر شد ایران را ترک کند و از راه مسکو به برلن برود.

فرخی در سال ۱۳۱۲ش. به تهران بازگشت و در کنار دیگر آزادی خواهان. با قرارداد

۱۹۱۹ وثوق الدوله به مخالفت برخاست. یک بار در زندگی سیاسی خود از سوء قصد

جان سالم به در برد, یک بار هم در زندان دست به خودکشی زد اما به این کار توفیق

نیافت, تا اینکه در سال ۱۳۱۸ش. در زندان به طرز فجیعی با تزریق آمپول هوا به قتل رسید.


     غیر از م
قاله های سیاسی آتشین, از فرخی دیوان مختصری حاوی غزلیات و

رباعیات او برجاست که چندین بار در تهران چاپ شده است. گیرایی شعر او از عشقی

و عارف و حتی نسیم شمال کمتر ولی از لحاظ اجتماعی پرارزش است. او بیشتر

غزلسراست. محتوای غزل او نه عشق و عواطف شخصی بلکه سیاست و مسائل

حاد اجتماعی است, فرخی سوسیالیست مآب و طرفدار کارگر و رنجبر است. مایه

اصلی شعرش همان مسائلی است که سید شرف الدین, عارف, عشقی و بهار طرح

کرده اند. او در عصر خود تنها شاعری بود که جهان بینی ثابت داشت و سرانجام بر

سر همین امر هم جان باخت.


این سرود آزادی از فروخی است.

جان فدای آزادی


آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود زجان شستم از آزادی

تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می روم به پای سر در قفای آزادی


در محیط ظوفانزای, ماهرانه در جنگست ناخدای استبداد با خدای آزادی

دامن محبت را گز کنی زخون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی


فرخی زجان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال جان فدای آزادی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب