خدا جونم سلام .
 
درباره وبلاگ


سالم.امیر سام هستم(سامی) به این وبلاگ خوش آمدید،من خاطرات خود در مجازستان را در اینجا ثبت میکنم.


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 110
بازدید ماه : 885
بازدید کل : 19188
تعداد مطالب : 110
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1



خاطرات من در مجارستان
شنبه 14 اسفند 1389برچسب:, :: 10:24 ::  نويسنده : امیر سام(سامی)

 
 
 
 

     بعد مدتها باهات تنها شدم و چون تو را تنها همراز و همدل و مونس خودم

ديدم خواستم حرفامو باهات بزنم . نميدونم از کجا شروع کنم و اينو ميدونم

که تو نگفته همه چيزهايي را که من ميخوام بهت بگم ميدوني . بگذار اول

خوب نگات کنم . نگاهم و سکوتم در آسماني که به دنبال توست به پرواز

حس درمياد . خيلي جالبه که ما آدما وقتي به آسمون نگاه ميکنيم بيشتر تو

را لمس ميکنيم .انگار يک جايي توي آسمون نشستي و داري ما

را نظاره ميکني . خدايا ميدونم وقتي به بن بست ميرسم باهات تنها ميشم و

حرف ميزنم و ازت راهنمايي ميخوام و باهات درد دل ميکنم و دعا ميکنم تا

کارم راه بيفته . تو که ديگه اخلاق آدمات را ميدوني . خدايا کاش وقتي در

اوج شادي هم هستيم تو را ياد ميکرديم و دو رکعت نماز شکرميخونديم که

سپاسگزار لطف و کرم تو باشيم .


     خداجونم ميدوني که خيلي تو را دوست دارم و اگه همسرم و همه را

دوست دارم چون عشق تو در وجودمه . اگه ميخوام به کسي کمک کنم به

خاطرعلاقه به توست و چون ميدونم لبخند به لبانت مينشينه از خطاي

ديگران ميگذرم . خدايا دلواپسم ازآينده اي مبهم و نتيجه کارهاي آدميانت

روي زمين . دلم ميخواد برات بگم که گاهي واژها هم معني اصلي خودشون

را از دست ميدهند مثل عشق مثل ايثار مثل خيلي چيزهاي ديگه که از روي

اجبار و به خاطر وضعيت نابساماني که آدميانت روز زمين بوجود ميارند

نشون داده ميشه . ياد سرگذشت زني فداکارافتادم که به خاطر فقر و

تنگدستي و براي حفظ آبرو مجبور شد به شوهرش که اونو خيلي

دوست داشت اجازه بده با زن پولدار ديگه ازدواج کنه تا بتونه از مال اون

زن زندگيشو حفظ کنه و دوتاييشون و بچه هاشون به فساد کشيده نشند و

دست گدايي به سوي آدم هاي مغرور و سر تو لاک زندگيشون دراز نکنند .

آيا به راستي اين عشق است ؟ اين ايثار است ؟ خدايا گيجم . تلخي تنهايي

درحالي که درجمع هستم و کسي به کسي نيست و تلخي غرور آدمهايي که

فقط به فکر خودشون هستند و تلخي زندگي که آدم هيچ نقشي در آن ندارد

و ديگران به جاي او ميخواهند و زندگي ميکنند و تصميم ميگيرند و تلخي

زنده بودن بدون خواستن و تمايل به ادامه زندگي . خدايا نااميدي بدترين

دردي است که اميدوارم هيچوقت به آدمهات نچشاني.خدا جونم چه قدر

خوب ميشد اونقدر از خودمون راضي بوديم که با لذت زندگي ميکرديم و

هميشه با رضايت تو به زندگي ادامه ميداديم . دلمون ميخواد اما نميگذارند

کاش تو نميگذاشتي که نگذارند و کاش ما را در امتحاني قرار ندي که

نتونيم سربلند بيرون بياييم . خدايا زندگي شيرينه اما درست و سالم زندگي

کردن خيلي سخته به خصوص براي کساني که در خانواده هايي بزرگ

شدند که با درستي ميانه اي نداشتند و وارد زندگي ميشند که نميتونند

و يا نميگذارند . خدايا گاهي آدم فکرميکنه که درست زندگي ميکنه و بعد

سالها متوجه اشتباهش ميشه و گاهي ميخواد تصميم درست بگيره اما

ناتوانه . خدايا تو تنها کسي هستي که ميتوني و اجازه داري به جاي ما

تصميم بگيري و درست بخواهي .


     خدايا دست مارا بگير و رها مکن حتي اگه خودمون با بي احتياطي

اونو رها کرديم . گاهي مثل بچه ها اين فرشتگان بيگناه و پاک آرزو

ميکنم يک جايي در کنارت مينشستم و از همه مخاطرات و اين تلخي هاي

زندگي رها ميشدم و با عطر دلنواز کرمت و لذت حضورت به آرامش

ميرسيدم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب